محبوب ترینِ بندگان نزد خداوند ـ تبارک وتعالی ـ، پرهیزگارانِ پنهان (ناشناخته) هستند . [رسول خدا صلی الله علیه و آله]
 
جمعه 93 دی 5 , ساعت 10:53 صبح
http://www.aryanews.com/Lct/..%5CUpLoads%5CPicture%5CSocial01%5C333333333.jpg

دوره خلبانی من در آمریکا تمام شده بود و بهترین نمرات را در امتحانات پروازی بدست آورده بودم ولی بخاطر گزارشهایی که در پرونده ام وجود داشت،گواهی نامه خلبانی برایم صادر نمیشد.سرانجام روزی به دفتر رئیس دانشگاه،که یک ژنرال آمریکایی بود،احضار شدم.به اتاقش رفتم و احترام گذاشتم.او از من خواست که بنشینم.پرونده ام در مقابل او روی میز بود.ژنرال آخرین فردی بود که باید نسبت به قبول یا رد شدنم در خلبانی نظر میداد.او پرسش هایی کرد که من پاسخ دادم.از سوالهای ژنرال بر می آمد که نظر خوبی نسبت به من ندارد.ناگهان در اتاق به صدا درآمد و منشی ژنرال وارد شد و پس از احترام از او خواست تا برای کار مهمی از اتاق خارج شود.با رفتن ژنرال من مدتی در اتاق تنها ماندم،به ساعتم نگاه کردم،وقت نماز ظهر بود.با خود گفتم ای کاش در اینجا نبودم و میتوانستم نمازم را در اول وقت بخوانم.انتظارم برای آمدن ژنرال طولانی شد.اندیشیدم که هیچ کاری مهمتر از نماز نیست.با خود گفتم خوب است نمازم را همین جا بخوانم.تا پیش از آمدن ژنرال خواندن نمازم،تمام شده باشد.به گوشه ای از اتاق ژنرال رفتم و روزنامه ای را که در آنجا بود برداشتم و روی زمین پهن کردم.مهرم را از جیب درآوردم و مشغول خواندن نماز شدم.در حال خواندن نماز بودم که ژنرال وارد اتاق شد.با خود گفتم:چه کنم؟نمازم را ادامه دهم و یا آن را قطع کنم؟تصمیم گرفتم نماز را ادامه دهم،چون هر چه خدا بخواهد همان خواهد شد.
نماز را تمام کردم و در حالی که بر روی صندلی مینشستم از ژنرال بخاطر اینکه معطل شده بود عذر خواهی کردم.ژنرال،پس از چند لحظه سکوت،از من پرسید:چه میکردی؟!

گفتم:عبادت میکردم.

گفت:بیشتر توضیح بده.

گفتم:دین اسلام به ما مسلمانان دستور میدهد که در ساعت های خاصی از شبانه روز،با خداوند مناجات کنیم و نام این عبادت نماز است.زمان آن عبادت فرا رسیده بود.من از نبودن شما در اتاق استفاده کردم و نمازم را خواندم.

ژنرال نگاه عمیقی به من کرد و گفت:پس این گزارشهایی که در پرونده ات نوشته اند بخاطر همین کارهایت بوده است!

گفتم:شاید!

نمیدانم خداوند بخاطر این نماز چه اثری در دل او گذاشت که قلم خودنویسش را برداشت و گواهی نامه خلبانی مرا امضا کرد.

آن روز به اولین جای خلوتی که رسیدم به پاس این نعمت بزرگی که خداوند به من داده بود،دو رکعت نماز شکر خواندم.

خاطره ای که خواندید از سرلشگر شهید خلبان عباس بابایی،یکی از شجاعترین خلبانان نیروی هوایی بود.او

دوره خلبانی را پیش از پیروزی انقلاب اسلامی در آمریکا به پایان رساند.شهید بابایی در سالهای دفاع مقدس با جنگنده خود بسیاری از جنگنده های دشمن را سرنگون کرد.این رزمنده دلیر سرانجام در روز عید قربان سال 1366 به وسیله گلوله پدافند عراق مجروح و سپس به مقام رفیع شهادت نایل شد و از خود حماسه ای جاوید باقی گذاشت.



لیست کل یادداشت های این وبلاگ